۱۳۹۱ دی ۱۰, یکشنبه

رفتی و جراحتت که خون میریزد


ای یار سفر کرده که با ما بودی                  روشنگر و شوخ  آفت غم ها بودی

 ایام  شباب    با رفیقان بگذشت                  چون مرگ بیامد تک و تنها بودی














از خیل رفیقان کَمَکی بیش نماند               چون دوره ی گل که اندکی بیش نماند

ایام جوانی که سیـــــه بختی بود               در باقی عمـــــر بختکــــی بیش نماند


   واقعا که یکی یکی  می روند.خسرو ، خسرو خوبان بود، رفیق بود ،از کودکی ، یکی مانده ازده ها ، حیف که  اشک به من مجال نمیدهد و سرطان  که به او .

۷ نظر:

جانان گفت...

سلام و درود
تسلیت میگم عزیز :(
یادش گرامی و روحش شاد

آق میتی گفت...

ممنونم جانان عزیز. لطف کردی
همیشه شاد باشی.

ناشناس گفت...

دوست نازک دل نازک خیالم، در رباعی بلند معنای "از خیل رفیقان..." پیشنهاد می‌کنم از حروف نسخ استفاده کنید تا زحمت شما در سرودن این رباعی کم یاب و کم نظیر زایل نگردد. به دلیل نقص فونت نستعلیق مورد استفاده کلمه "کمکی" که در حقیقت باید "ک" اول به صورت گرد نوشته می‌شد تا خواندن "م" آسان شود. بازی و ترکیب پر "ابهام" بخت و بختک را تا کنون نشنیده بودم. خوبست که غم به شما مجال اینگونه نازک اندیشی ها و بدیهه سرایی ها را داده. امیدوارم در شادیهای شما شاهد این شیرین کاریهای هنری و نازک اندیشیها باشیم.

برای شما و بازماندگان آن مرحوم صبر آرزومندم.

کیوان

آق میتی گفت...

کیوان جان
ممنون بابت لطفی که به بنده دارید. در مورد نوع و اندازه ی فونت هم محق بودید که تصحیح گردید.

شاد و خرم باشید.

قدیسه گفت...

رباعی بسیار زیبایی بود، مفهوم ترین کاری که خونده بودم ازت و شاید این نبود مگر سخن از دل براومده شاعری به سوگ نشسته...
جای رفیقتون سبز و خاطرتون صبور...

آق میتی گفت...

قدیسه جان
خیلی ممنونم که مرا می خوانید.
نظر همراه ملاطفت شما مایه ی سعی و تلاش بیشتر خواهد بود.

بابک گفت...

یک لحظه با خودم گفتم کاش کلیک نمی کردم و نمی دیدم که غمگین هستی. نه، خوب شد آمدم با غمت شریک باشم. دیر شد، ولی اگر دیرتر می آمدم احساس شرم می کردم. برای چنین دوستی که اشک بچشمانت آورده، و شعر برایش می سرایی، تسلیت را ناچیز و کم مقدار می دانم. آه از دست زمانه که خوبان را چه زود می برد