این صفحه را به رباعیات اختصاص می دهم که گهگاه می آید و بتدریج پر می شود.
--------------------------------------------------------------------------------
خار دل از دل شیدا بکنم رو خوش باش غمت از دل به سویدا فکنم رو خوش باش
اشک ما در برهوت است که قیمت دارد کوزه ی اشک به دریا فکنم رو خوش باش
*******
مستی اگر این بود که با ما کردی بردی دل ما و سخت حاشا
کردی
بگذشت زما زمانه ای خوش انصاف انصاف نبود آنچه با ما کردی
********
لاله هایی که از این دشت به یغما رفته خونبهای دل لیلی است که برما رفته
گردن لاله تبر زد همه جنگل در خواب وین تبر حاصل آن خواب که بر ما رفته
********
ساقیا حکمت این باده چه می دانستم ساده بودم من دل ساده چه می دانستم
گفتی این جام غم دل زدلت می شوید غم عالم همه در باده چه می دانستم
**********
۳ نظر:
دوست گرانمایهام
مثل همیشه عالی و فراتر از انتظار بود. اما چرا "سویدا" ؟
بنویس و بسرای که ما را در این تفتیده بیابان، همچون واحهای سبز، لذت دمی آسودن و اندیشگی میبخشی. هر چند که لذت اندیشه با رنج درآمیخته باشد.
ادیب الرفقا!!
دوست گرامی
سویدا رو برای این انتخاب کردم که نهانی ترین نقطه ی دل هست .میخواستم بگویم که این غم را باید برد و در نهانخانه پنهان کرد تا هر کس نبیند.
ممنون از راهنمایی من معنا را بر عکس تصور کرده بودم، و برای همین پرسیدم.
ادیب الرفقا
ارسال یک نظر