۱۳۹۱ دی ۱, جمعه

سوگ - برای مادران ستار و سهراب و سیاوش و...

 

 

شعرهایم را برای تو می گویم


شعرهایم را برای تو


می خوانم


برای تو   ،  که مرثیه گوی


پسران من بودی.


 


   بصف ایستادگانِ نوبتِ  دار،


 مردگان  بی کفن ،


  گوشها     بسته     ،  چشمها    بی سو  


در بیغوله ها   ی رویا ، حریم سلطان را

 

 

تکرار  می کنند.


 


چست و چالاک 


هر لحظه مرده شو


  مرحوم های تمیز   بهشتی


 تحویل می دهد   به گور کن پیر      .


 


   ماییم 


نشسته در


لعنت شده


زورق های   بی ساحل و لنگرگاه


نه در کرانه آشنایی


نه جان پناهی در سینه ی امواج،


جنازه ا  ی  


غرق در خون  ونیلوفر


 روی دستهایمان مانده .


 


ما  صاحبان زندگان نجسیم  و مردگان کثیف" ،


فغان و   مویه های تو در دشت می پیچد.


 


خاک  گلگونه  است   و


 آسمان   در افق  ا بری


کاش   فارغ شوند


 انبوه ابرهای دور آبستن  ،


قطره بارانی     نه ،


  سیلابی !!!


   زخم  گونه  ات    را دیگر


قطره


قطره ها ی باران


 نخواهد شست.

 


شعرهایم را  برای تو میگویم


شعرهایم را برای تو می خوانم


برای تو که  در ساحل


یگانه مرثیه گوی


پسران من بودی.

۴ نظر:

قدیسه گفت...

+++
"ماییم

نشسته در

لعنت شده

زورق های بی ساحل و لنگرگاه

نه در کرانه آشنایی

نه جان پناهی در سینه ی امواج"
توصیف نیکو , نیکو و منصفانه ای بود از ما...

جانان گفت...

"ما صاحبان زندگان نجسیم و مردگان کثیف"
دست مریزاد شاعر

بابک گفت...

:-(
به آنها که مادران را داغدار کردند:
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید/ نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
دوست داشتم شعرتو دوست من

ناشناس گفت...

نعش این شهید عزیز
روی دستهایمان مانده...

ممنونم که پس از سالها چشمه زلالی از شعر تازه به ما نمایاندی

کیوان