۱۳۹۱ دی ۱۰, یکشنبه
۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه
سودایی
پلک های ابری ام
سنگین و سرد
بر آبگینه ی چشمها
چک چک
چکه می کند.
آنقدر مرده ام ،
که دست فلک
حتی میان مردگان سکنی گرفته ی خاک
در هیچ جای زمین
خاکم نمی کند .
آه ای بوسه ی آتشین مرگبار
هر کام تو یاد هزار غم ،
ای غمگسار ،
خاکستر ی که بستر هزار خاطره است
حتی خاکستر ت
دیگر ملال را
از چشم من نمی شوید و
پاکم نمی کند.
هر جام می چون ساعت شنی
خالی می شود به جام وجود من
بر بال سمند تیز تک خیال
تا مرزهای جنون میبرد اما ،
هلاکم نمی کند .
۱۳۹۱ دی ۱, جمعه
سوگ - برای مادران ستار و سهراب و سیاوش و...
شعرهایم را برای تو می گویم
شعرهایم را برای تو
می خوانم
برای تو ، که مرثیه گوی
پسران من بودی.
بصف ایستادگانِ نوبتِ دار،
مردگان بی کفن ،
گوشها بسته ، چشمها بی سو
در بیغوله ها ی رویا ، حریم سلطان را
تکرار می کنند.
چست و چالاک
هر لحظه مرده شو
مرحوم های تمیز بهشتی
تحویل می دهد به گور کن پیر .
ماییم
نشسته در
لعنت شده
زورق های بی ساحل و لنگرگاه
نه در کرانه آشنایی
نه جان پناهی در سینه ی امواج،
جنازه ا ی
غرق در خون ونیلوفر
روی دستهایمان مانده .
" ما صاحبان زندگان نجسیم و مردگان کثیف" ،
فغان و مویه های تو در دشت می پیچد.
خاک گلگونه است و
آسمان در افق ا بری
کاش فارغ شوند
انبوه ابرهای دور آبستن ،
قطره بارانی نه ،
سیلابی !!!
زخم گونه ات را دیگر
قطره
قطره ها ی باران
نخواهد شست.
شعرهایم را برای تو میگویم
شعرهایم را برای تو می خوانم
برای تو که در ساحل
یگانه مرثیه گوی
پسران من بودی.
اشتراک در:
پستها (Atom)