آیا ساختار زمان در داستان با امتداد آن در زمان واقعی یکسان است ؟
بیایید فرض را بر این بگذاریم که داستان مثالی ما در زمان حاضر (1391) اتفاق می افتد ، در طی سیر داستان یکبار به سال
1345 فلاش بک زده شده و از زبان قهرمان به روایت شرح حادثه ای پرداخته میشود . درهمان مسیر قهرمان داستان مجددا
به سال 1363 اشاره میکند و خاطراتی را بازگو میکند و سپس با یک فلاش بک مجدد به 1344 برگشته و در نهایت با فلاش
فورواردی به زمان حاضر (1391) بازگشت میکند. در چنین صورتی زمانهای :
ما را وادار به اعوجاج و پیشرفت و پسرفت در زمان می نماید. در این صورت سال1345 که برای راوی ، زمان حاضر
در هنگام روایت قصه بشمار می رفته ، برای زمان موجود در سال 1363 ، زمان ماضی و برای زمان موجود در 1344 ،
زمانی متعلق به آینده بشمار می رود. البته ممکن است که گاه نوشتن ، صاحب قلم اصلا به این موارد فکر نکند و تنها مشغول
پیشبرد داستان باشد. اما بعنوان یک مسئله ی فنی در نویسندگی می تواند برای کسانیکه ، نوشتن ، دغدغه ی ذهنی آنها باشد،
بعنوان امری شایسته ی تفکر ، به آن پرداخت . منظور من از ارائه ی این پست ، بیشتر دریافت نظرات دیگر دوستان و همفکری
و مشورت با آنان است.
بیایید فرض را بر این بگذاریم که داستان مثالی ما در زمان حاضر (1391) اتفاق می افتد ، در طی سیر داستان یکبار به سال
1345 فلاش بک زده شده و از زبان قهرمان به روایت شرح حادثه ای پرداخته میشود . درهمان مسیر قهرمان داستان مجددا
به سال 1363 اشاره میکند و خاطراتی را بازگو میکند و سپس با یک فلاش بک مجدد به 1344 برگشته و در نهایت با فلاش
فورواردی به زمان حاضر (1391) بازگشت میکند. در چنین صورتی زمانهای :
- سال 1344
- سال 1345
- سال 1363
- سال 1391
ما را وادار به اعوجاج و پیشرفت و پسرفت در زمان می نماید. در این صورت سال1345 که برای راوی ، زمان حاضر
در هنگام روایت قصه بشمار می رفته ، برای زمان موجود در سال 1363 ، زمان ماضی و برای زمان موجود در 1344 ،
زمانی متعلق به آینده بشمار می رود. البته ممکن است که گاه نوشتن ، صاحب قلم اصلا به این موارد فکر نکند و تنها مشغول
پیشبرد داستان باشد. اما بعنوان یک مسئله ی فنی در نویسندگی می تواند برای کسانیکه ، نوشتن ، دغدغه ی ذهنی آنها باشد،
بعنوان امری شایسته ی تفکر ، به آن پرداخت . منظور من از ارائه ی این پست ، بیشتر دریافت نظرات دیگر دوستان و همفکری
و مشورت با آنان است.
۷ نظر:
در داستان دو عامل مهم وجود دارد که بنا به اقتضا در حکم بند ناف سینمای داستانی با ادبیات نیز به شمار می آید.
روایت یک داستان ابتدا نیاز به راوی دارد. یعنی باید مشخص کرد که موضوع از زبان چه کسی و در چه موقعیتی روایت می شود.
همین که چه کسی روایت می کند بنا به مقتضیات داستان و شخص راوی، لازم می آید که زمانی برای روایت انتخاب شود.
مولفه کلان دیگری که بخصوص امروزه بر نحوه روایت تاثیر می گذارد ساختار روایت است.
چیزی که در سینما به آن مونتاژ می گویند. مونتاژ گاهی زمان و گاه مکان را در هم میریزد. در روایت های پست مدرن بخشی از هویت و ساختار روایت به نحوه بیان آن بستگی دارد
با پوزش ادامه را بعدا می نویسم.
چرکنویس گرامی... از همین ابتدا اعلام میکنم نظرم شخصی، غیر علمی و بر مبنای شواهد اندک و ناقص تجربیمه... این مسئله ای که مطرح کردین پرسش جالبیه... اما به گمونم نیاز به اطلاعات بیشتری داره، که اساسا چرا چنین اعوجاجی الزامی شده؟... به شخصه - در همون اندک موارد داستانی/سینمایی که بخاطر دارم - چنین روایت گذشته در گذشته ای رو شاهد نبودم... بگمونم چنین حرکتی موجب سردرگمی و گم شدن خط داستانی میشه...
راستی:
سال نو مبارک...
سال نو خجسته. نوروزت پیروز دوست خوبم
آقا ما دو روز نبودیم چقدر عقب افتادیم! علی الحساب سال نو بر شما و سایر دوستان مبارک. (همه کامنتهای من ذیل این پست علی الحساب و نسیه شد)
@بابک جان
سال نو شما هم مبارک .چوب خط کامنتهای شما که مثل روزگار ما همه ، علی الحساب است :)
@ قدیسه جان
سال نو شما هم مبارک .امیدوارم این سال به از سالیان پشت سر و در دستیابی به آرزوها گامی به پیش باشد.
رمان، برخلاف داستان کوتاه قبل از هرچیز نیاز به الگوی روایی کلان دارد. یعنی اگر برای داستان کوتاه یک الگوی واحد و بسیار نزدیک به تعاریف ارسطویی همچنان کاربرد دارد، رمان و فرزند خلفش سینما دیگر در چارچوب تعاریف کلاسیک نمیگنجد. کثرت در زمان، مکان و روایتگر داستان آنقدر در رمان متداول و محبوب است که می توان خود این ویژگی را در رمان به نوعی "کلاسیک" شمرد.
از اینرو برای انتظام بخشی به این همه کثرت گرایی (که امکانات بیشماری برای تعلیق، گره افکنی، چند صدایی و از همه مهمتر نسبی گرایی معهود این قالب ادبی فراهم آورده) نویسنده محتاج یک الگوی کلان روایی برای به نخ کشیدن دانه های پراکنده این تسبیح است.
یک مثال تصویری شاید به توضیح این مسئله کمک کند. یک قالی یا پارچه بسته به دید و سلیقه طراح آن می تواند نشانگر یک تصویر یا یک طرح یا مجموعه ای از طرحهای مختلف (مثل چهل تکه) باشد. اما به هر حال مجموعه باید واجد یک نظام منطقی یا حسی زیبایی شناسانه باشد. این نظام واحد زیبایی شناسانه (استتیک یا بقول استاد شفیعی کدکنی جمال شناسیک) همان نخ تسبیحی است که فصول مختلف رمان را به یکدیگر می پیوندد.
بسته به نظام یا الگوی زیبایی شناسانه روایت، هر بخش یا فصل اثر می تواند به اشکال مختلف (دانای کل، اول شخص، ...)، از زبان اشخاص مختلف و نیز در زمان های مختلف (حال، گذشته یا حتی آینده) روایت شود.
امروزه بدیع ترین و متهورانه ترین انواع روایت را می توان در سینما به تماشا نشست: مونتاژ در سینما مسیر چند صد ساله ادبیات را در مدتی کوتاه پیموده است. یکی از بارزترین و مدرن ترین روایتهای سینمایی (که البته قطعا از روی کتابی که به دست ما نمیرسد ساخته شده است!) فیلم بحث برانگیز کریستوفر نولان با عنوان: Inception (http://www.imdb.com/title/tt1375666/) است.
بازهم ناچارم بحث را نیمه کاره رها کنم!
ارسال یک نظر