۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

تابوهای سیاسی و هنجارهای اجتماعی



حکما و متالهین قدیم برای اعضا و جوارح آدمیزاد ، بنا بر درجه ی اهمیتشان تقدم و تاخر قائل بودند . مثلا سر را می گفتند که رئیس مملکت جسم است و قلب ، وزیر دست راست است ، ژاپنی ها می گفتند که پا از قوزک به پایین نقش شمس وزیر یا همان وزیر دست چپ را بازی می کند و همینطور قس علیهذا .
اگر شما به جهاد میرفتی و دست از دست می دادی یک مرتبه ای داشت ، پا از دست می دادی ، یک رتبه ای دیگر. معمولا دست از پا کم اهمیت تر بود ، اما با ظهور مدرنیته ، در این علم هم تغییراتی پیش آمد. قوانین عوض شد و شرح و تفسیرها دگرگون گشت .
حالا دیگر یک دست بدهی ، اهمیتش بیشتر از آنست که یکبار پا بدهی . بگذریم از یک عده منحرف الفکر که همیشه می گویند اگر آدم یکبار پا داد چه بسا مقدمه ای باشد برای یک دست دادن ! در این بین پای هرمنوتیک هم وسط آمد و تاویل و تفسیرهای گوناگون از در و دیوار ریخت . جامعه شناسان سوسیولوگ در رد نظریات لیبرالیسم و حقوق فردی پای ملت ها را هم به وسط کشیدند و مسئله این شد که اگر یک ملتی با هم و به عده ی خاصی پا بدهد ، آنهم بطور مکرر و به دفعات ، از یک دست دادن مهمتر است ؟ یا اینکه کلا اعضا و جوارح شریف انسانی با همدیگر تساوی ارزشی دارند و در این معادله اگر دست و پا را بنا بر قاعده ی طرفین تساوی ، حذف کنیم ، فقط میماند یک دادن ! اما پیداست که دادن اینطرفی با دادن آنطرف معادله با یکدیگر هم ارز و مساوی نیستند. ریاضی دانها هم پایشان به معرکه باز شد و هر کدام حرف و سخنی در له و علیه قضیه داشتند ، اخلاق گرایان هم کل معامله و معادله را زیر سوال بردند. حالا ما یک لنگه پا معطل مانده ایم که آیا یک دست دادن مهمتر ازپا دادن است یا خیر ! اگر مهم نیست چرا ما باید مرتب پا بدهیم و اصلا عیب می دانیم که به رویمان بیاوریم و همیشه از آن بعنوان اسمش را نبر یاد می کنیم ، اما این آقایان یک دست که به هم می دهند ، اینطور در بوق و کرنا می کنند و اظهار شادی می نمایند ! 


قربان روم خدا را ، یک بام و دو هوا را . این ور بام سرما را ، آن ور بام گرما را !

هیچ نظری موجود نیست: