۱۳۹۴ تیر ۱۳, شنبه

تاریخ جهانگشاد (2)

گفته اند چون روزگار از محمود غازی انارالله برهانه بگردید و او نقاب خاک بر رخ کشید، نوبت به حسن برسید. در آنکه وی کدام حسن بوده ،در مورخین اختلاف است. چه آنکه در بلاد معظم ،شاهنشاهان بسیار حسن نام بوده اند ، چون اوزون حسن ، حسن بن مهدی تپورستانی، سلطان حسن ملکشاه یکم سلجوقی ،شیخ حسن جلایری، اما حسن سُرخه ای سمنانی ملقب به ابوالکلید ،آنست که جمله ی علما و وکلا و کتاب و وراقان و حمامیان و دلاکان و مشاطه گران و خبازان و مشت و مالچیان ودیگر فضلای بلاد بر وی اتفاق دارند.
آورده اند که درزمانه ی پیش از وی عسرت بر مردمان چیره گشت و قفل ها بسته ماند و نماند آدمی ، مگر آنکه مقروض و مفلس باشد. چون او درآمد، خلقی شاد گشتند و نشان وی در کتب یافتند که او همانست که باید!
جمله گفتند کی بگردد این حرج
شاه گفتا این کلید و این فرج
بر تخت تکیه کرد و بارعام داد، کور و کچلان و عورات و نسوان و اجاق کوران، قفلی در دست بروی اجتماع کردند ،چون کلید در دست وی بود و آن کلید که نزد شاهنشاه باشد، شاهنشاه کلیدان باشد.الغرض ایام متوالی بر هر قفل بزدند افاقه نکرد و در بسته ای بازنگردید.چندانکه منهیان و خفیه نویسان خبر آوردند که به گوش خویش شنیده اند که شیخ در مناجات و نوافل ، زمین زیرپای خیس گردانید که: بار الها این چه حکایت است ؟! هاتف گفت :خواهی تورا مفتاحی دیگر عرضه کنیم ؟ سلطان فرمود: قفل دیگرنوع فرا فرستید که ما خویشتن صاحب کلیدیم !
چون کار دیگرگونه گشت و خلق نا امید ،ملک مقرب بر او وارد شد و فرمود:ای سلطان ،دانی که چرا مردم بر خدای باریتعالی خرده نگیرند،از برای کاستی ها؟ گفت : ندانم !. گفت از جهت شیطان! تو نیز ابلیس خویش دریاب!
بدینگونه ظل الله ،تمامی عمر باعزت شاهنشاهی ، با سیاست و کیاست بگذراند و نماند میوه که مردم خورند و هسته در جیب ایشان نباشد! . هر چند صباح ، از باب تذکر، خبر ازمالی مکنون و گنجی مدفون از سلطان فقید (رضی الله عنه ) در سر بازار بینداختند ومال برفته ،به یاد مردم آوردند که مردم آن سامان حرص و آزی تمام داشتند بر اخبار گذشتگان و فرا روی خویش نظر نمی کردند.
(الملل و الخلل -باب حَسَن (رضی..) )

۳ نظر:

ناشناس گفت...


ابوالکلید :))

شیر مادر حلالت ک دلمون رو توی این غروب غمگین آخر هفته شاد کردی
بی نهایت ممنون شاهین جان

سوال فنی ـ آیا این نوع نگارش را نثر مسجعِ بینابین مینامند ؟

با ارادت جانان

آق میتی گفت...

جانان عزیز ، ببخشید که بعلت قطع بودن نت ،پاسخ کمی دیر شد:)

بله درست فرمودید. نثر فارسی بطور کلی به چند قسمت تقسیم میشه که عبارتند از :
1-نثر مرسل
نثر مرسل عالی
نثر مرسل بینابین

2-نثر متکلف
نثر مصنوع
نصر مسجع

3-نثر شکسته
شیوه ی نوشتاری شبیه به آنچه که من در این پست ها و یکی دو داستانها استفاده کرده ام ، نثر مرسل عالی ،متعلق به قرون پنجم و ششمه که در تاریخ بیهقی، گلستان سعدی و... میشه نمونه های عالی اونها رو دید.
بطور کلی در نوشتار ما با دو مقوله ی خبر و توصیف روبرو هستیم.هر زمان که توصیف بر خبر پیشی بگیره ، از سمت نثر مرسل بسمت نثر متکلف نزدیک میشیم. یکی دیگه از نشانه های تمیز دادن این دوتا از همدیگه هم ،اینه که چون زبان فارسی برای سجع و قافیه دارای کلمات فراوان نیست، طبیعتا نویسنده بدام استفاده از کلمات عربی میفته و گاهی اوقات ، مثل نثر بکار رفته در تاریخ وصاف یا دره ی نادری ، فهم اون مطلب برای فارسی زبانان امروزی بسیار مشکل میشه.

ناشناس گفت...

شاهین جانِ گرامی
خیلی ممنونم ک پاسخ سوالم رو دادی عزیز ، منم از شوق اینکه هنوز سلولهای خاکستری ب تموم عرصه ها چیره نشدن و ب سلامتی شما آبجویی تگری ب رگ دواندیم و امیدوارم ک زندگیت هماره خوش و تنت سالم باشه

جانان