۱۳۹۲ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

قارئه الفنجان

نزار قبانی



ترانه های زیادی گوش داده ام ، اشعار فراوانی خوانده ام ، اما هرگاه موضوع مشترک
عشق ، اندوه و حسرت ملتی برای دست یافتن به معشوق خود بوده ، هیچگاه ، هیچکدام
به پای شاعر برجسته ی عرب (نزار قبانی ) و لحن شیدا گونه و اندوهبار خواننده ی
مصری (عبدالحلیم حافظ ) نرسیده اند.شعر فال قهوه یا فالگیر (به هردو شکل ترجمه شده)
با ترجمه ی آقای رضا طاهری را اینجا می گذارم.

جَلَسَت
نشست
جَلَسَت والخوفُ بعینیها
نشست و ترس در چشمان اش بود
تتأمَّلُ فنجانی المقلوب
فنجان واژگونم را می نگریست
قالت: یا ولدی.. لا تَحزَن
گفت: اندوهگین مباش پسرم
فالحُبُّ عَلیکَ هوَ المکتوب
عشق سرنوشت توست
الحُبُّ عَلیکَ هوَ المکتوب
عشق سرنوشت توست
یا ولدی، قد ماتَ شهیداً
من ماتَ على دینِ المحبوب
پسرم هر که در راه عشق بمیرد شهید است.
یا ولدی، یا ولدی
پسرم پسرم
بصرت،بصَّرتُ.. ونجَّمت کثیراً
بسیار نگریسته ام  و ستارگان بسیاری را دیده ام
لکنّی.. لم أقرأ أبداً فنجاناً یشبهُ فنجانک
اما هرگز نخوانده ام هیچ فنجانی شبیه فنجان تو

بصرت،بصَّرتُ.. ونجَّمت کثیراً
بسیار نگریسته ام  و ستارگان بسیار ی را دیده ام
لکنّی.. لم أعرف أبداً أحزاناً تشبهُ أحزانک
اما هرگز نخوانده ام  اندوهی شبیه اندوه تو
مقدورک ان تمضى أبدا فى بحر الحب بغیر قلوع
سرنوشت تو، بی بادبان در دریای عشق راندن است
وتکون حیاتک طول العمر،  کتاب دموع
و سراسر زندگی‌ات  کتابی است از اشک
مقدورک أن تبقى مسجونا بین الماء وبین النار
سرنوشت تو زندانی شدن میان  آب و آتش است
فبرغم جمیع حرائیقه
با وجود همه ی سوختن ها
فبرغم جمیع سوابقه
با وجود همه ی سرگذشت ها
وبرغم الحزن الساکن فینا لیل نهار
و با وجود اندوه ساکن  در شب و روز
وبرغم الریح وبرغم الجو الماطر والاعصار
و با وجود باد و هوای بارانی، موج ها

الحب سیبقى یاولدی
أحلى الاقداریاولدی
پسرم عشق زیباترین سرنوشت ها باقی خواهد ماند
بحیاتک یاولدى امراة
در زندگی ات زنی است
عیناها سبحان المعبود
چشمانش شکوهمند
فمها مرسوم کالعنقود
لبان اش نقاشی شده چون خوشه انگور
ضحکتها أنغام وورود
و خنده اش موسیقی و رود

والشعر الغجرى المجنون یاسافر فى کل الدنیا
و موی کولی وآشفته اش به همه ی دنیا سفر می‌کند
قد تغدو أمرأة یاولدى یهواها القلب هی الدنیا
پسرم زنی که تو می خواهی اش  دنیا دوست اش دارد

لکن سماءک ممطرة
اما آسمان تو بارانی است
وطریقک مسدود مسدود
و راه تو بسته‌است و بسته‌است
فحبیبةُ قلبکَ.. یا ولدی نائمةٌ فی قصرٍ مرصود
پسرم! معشوقه‌ات در در خواب است درکاخی از نگاهبانان

من یدخُلُ حُجرتها من یطلبُ یَدَها..
هرکه بخواهد وارد خانه اش شود یا خواستگاریش کند

من یَدنو من سورِ حدیقتها
هر که نزدیک  پرچین باغش شود
من حاولَ فکَّ ضفائرها..
هر که بخواهد گره گیسوانش را بگشاید

یا ولدی.. مفقودٌ.. مفقود
پسرم ، ناپدید می‌شود و  ناپدید می‌شود و ناپدید
ستفتش عنها یاولدی فى کل مکان
پسرم به زودی در همه جا به جستجوی او خواهی رفت
وستسأل عمها موج البحر وستسأل فیروز الشطأن
از موج دریا و مرواریدهای فیروزه ای کرانه‌ سراغش را می‌ گیری
وتجوب بحارا وبحارا وتفیض دموعک أنهارا
و در می‌ نوردی و می پیمایی دریاها و دریاها را و اشک هات رودخانه می شود

وسیکبر حزنک حتى یصبح أشجارا
وغم ات که فزونی می‌یابد درختان سر برمی‌کشند
وسترجع یوما یاولدی مهزوما مکسور الوجدان
روزی شکست خورده و دلشکسته باز می گردی پسرم
وستعرف بعد رحیل العمر
و پی می بری  بعد از گذشت زندگی
بأنک کنت تطارد خیط دخان
 در پی رشته‏ ای از دود بوده ‌ای
فحبیبة قلبک یاولدی لیس لها أرض أو وطن أو عنوان
پسرم معشوقه ات نه جغرافیایی دارد نه سرزمینی نه نشانی
ما أصعب أن تهوى أمرأة یاولدی لیس لها عنوان
و چه دشوار است عشق تو به زنی که او را نام و نشانی نیست






۳ نظر:

کیوان گفت...

قربونت قلمت برم، تو رو خدا رنگ متن ترجمه رو عوض کن. ماشالله شما جوونا به فکر چش و چار ما پیر مردا نیستین که ...

راستی یه ترجمه هم پشت جلد نوار "قارئه ..." اومده. اونو دیدی؟ دوست داشتم ببینم نظرت راجع به کیفیت اون ترجمه چیه؟ متاسفانه اسم ناشر یادم رفته. همونیه که موسیقی متن "Age of Darkness" از اریک کلاپتن رو هم منتشر کرده بود!

کیوان گفت...

آقا گفتم بی انصافی نکنم، راستش با یه بروزر دیگه رنگ حروف ترجمه خیلی خواناتر بود. با اینهمه اگه یه رنگ قرمز تیره تر انتخاب بشه فکر کنم بهتر بشه.

کیوان گفت...

چرکنویس عزیز
من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق (و خوب که چی بشه؟!)لذتی که از شنیدن "رساله تحت الماء" برده ام را یکسره مدیون شما هستم.