۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

آه ای بلوط پیر



بلوط خشک
چندان بر درخت ماند 
و پیر شد
که حجم ضربه ی مرگ را بر زمین
حس نکرد
و من گریستم
در حسرت حرفهایی که
 ادا   نشد

۳ نظر:

کیوان گفت...

...
و من می گریم
در حسرت حرفهایی که
همچون شیطانی کوچک
در وسعت خاموشِ سینه حبس کرده ای
رهایش کن!
هر چند چُرت دیو و قیلوله ما را
به زحمت اندازد ...!
رهایش کن!
حرفهای نانوشته را بنویس!
حتی اگر ...
... در چرکنوییس!

عزیز جون گفت...

سلام. برات ایمیل زدم. اگه ایمیل رو گرفتی لطفا خبر بده. مرسی.

Unknown گفت...

فقط میتونم بگم : wow