۱۳۹۴ تیر ۷, یکشنبه

دکل نامه



 در باب آن دکل که گم شده !


ای دکل ای مرهم زخم زمین
ای دکل سولاخها را التیام
ای دکل بالا بلندی چون تو نیست
نی به خمره نی به ساغر نی به جام
ای دکل گمگشته ی قوم یهود
در پی ات ویلان به صحراهای شام
ای دکل ای اژدهای قصه ها
جای آتش از دهانت نفت خام
ای دکل از ما چه دیدی گم شدی
رفتی آنجایی که ناید در کلام
ما مگر بد صاحبی بودیم که
رفتی و ترکم نمودی بی مرام !
روز و شب پرسان جایت بوده ام
در دل دریا و در بین خیام
عاقبت گفتند گنجشکی تو را
برده و بنموده بر شاخت مقام
گفت آن قایم کند در چیز خویش
عرض کرد گنجشک به بغضی ناتمام
گر بگنجد راست گوید این دغل
ما کجا و این دکل ،جون بابام !
الغرض گم گشت و ناپیدا شده
رفته وردست طلاها والسلام !
:)

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام و درود
حکایتی شده این دکل :)

ای فدای اون تواضعت برم من مرد ـ ب روی چشم دیگه چنین لطف هایی نخواهم کرد ولی اینم بگم ک روی دلم نمونه ـ جنوبیِ عزیزم ـ اگر چنین نبودی ک نوشتم 905 MB از خط خطی هات یا بقول خودت چرکنویس هات رو کپی نمیکردم و یک سوال هم دارم چون میخام تکلیف پرونده ی آق میتی هم مشخص باشه میپرسم . اگر دوست داشتی جواب بده
آیا کنیه ات با حرف خ شروع میشه ؟
با ارادت جانان

بابک گفت...

دکل به اونجای یک کسی :-)
خیلی بانمکه این خبر. شعر رو دوست داشتم