۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

بلا روزگاریه عاشقیت

این تصویر یک میان پرده هست تا از حال و هوای کاستاندا و دن خوان و خنارو و سیلویو مانوئل و اعوان و 
انصار در بیاییم و ببرمتون به حال و هوای پست بعدی که سوقات سفرم بود از عید امسال . داستانی در باره ی
 عاشقیت . گرچه که دیگه کم هست ، اما خوشبختانه هنوز هست .

۷ نظر:

قدیسه گفت...

ببخشید پس گزارش سوم به کجا کشید؟

آق میتی گفت...

@ قدیسه جان سلام.
با تشکر از اینکه این دو پست اخیر رو بدقت خوندی ، گزارش سوم رو چند روز آینده بهمراه دو پست قبلی بشکل یک تاپیک جداگانه در بالا و تحت عنوان "رویاها" درج می کنم تا در عین وجود، روال کلی وبلاگ که بطور اعم حاوی شعر و داستان کوتاه است ، روند طبیعی خود را داشته باشد.

چرکنویس

کیوان گفت...

با اجازه صاب خونه واسه اینکه متهم به لالی نشده باشم اسامی به ترتیب از راست به چپ:
هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، نیما یوشیج، احمد شاملو، مرتضی کیوان

قدیسه گفت...

جناب این داستان عاشقیت به کجا رسید؟! یکبار یکی از ولایت ما سوقات خیر برده ها...

کیوان گفت...

آقا سوغاتی رو که اینقدر نیگرش نمی دارن مومن! اگه گز و سوهان هم باشه الان تو شرجی جنوب وارفته!
اگه فکر کردی مشمول مرور زمان میشه و ازسرمون میافته که با اجازه عزیزت باس بگم زهی خیال باطل!

کیوان گفت...

ای دل غافل!
سوقات؟ سوغات؟ گند زدم نه؟!

قدیسه گفت...

کیوان@ بگمونم درستش همون سوغات باشه!! من باز دیکته رو تجدید شدم!!