۱۳۹۳ مهر ۲۴, پنجشنبه

مصاحبه یک گاو -1

 در تاریکی نشسته بود. زیرنور مهتاب تنها دم او را می دیدم که برای مگس پرانی مرتب اینطرف و آنطرف می رفت. واسطه ی مصاحبه گفته بود که عجیب ترین گاویست که تابحال دیده.
من : سلام ، خوشحالم که مصاحبه قبول را کردید.
گاو : باش
من : امکان داره خودتون رو معرفی کنید؟
گاو : نَـع !
من : به من گفته اند که ادعا کرده اید گاو معروفی هستید. جزء گاوهایی هستید که در گاوبازی ها شرکت می کنند ؟ می دانید ،ماتادورها و اینطور چیزها .
گاو : مــــا ، نه .
من : پس این معروفیت از کجا آمده ؟ لابد می خواهید بگویید با آبیس وابستگی خونی ، چیزی دارید ؟
گاو : راستش نه
من : با آن گاو مشهور که در تورات آمده !
گاو : نه
من : با گاو شیوا !
گاو : نه
من : با گاو مینوسِ کِرِتیها چطور ؟
گاو : نه
من : و یا با گاوی که گیلگمش و انکیدو کشتند ؟
گاو : نه
من : با گاو مقدس زردشت ؟
گاو : نه
من : با آن گاو پرمایه ، همان گاوِ گرزِ گاو سر ؟
گاو : نه
من : حداقل آن با آن گوساله ی " کارنیکو کردن از پر کردن است " !
گاو : نه
مایوس و سرخورده از جا برخاستم.
گاو : کجا می روید ؟ مگر نمی خواستید با یک گاو مصاحبه کنید؟
من : خیلی مایل بودم . اما یک گاو خشک و خالی و بی اصل و نسب که بدرد مصاحبه نمی خورد .شما حتی فامیل دور گاو مش حسن هم نیستید !
گاو : این حرف را چه کسی به شما گفته ؟
من : یعنی شما یکی از بازماندگان گاو مش حسن هستید؟
گاو : نه ، من خود گاو مش حسن هستم .
من : مسخره نکنید ، گاو مش حسن مرده . در خود آن داستان آمده که گاو مریض شد و آو را داخل چاه انداختند.
گاو : هههههه <<آدمهای ساده را دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس را باورندارند.>> این نقشه ای بود که با مش غلامحسین کشیدیم .
من : اگر گاو مش حسن هستید چرا این همه وقت هیچ خبری از شما نیست ؟
گاو : از ترس بلوری ها !، مگر ندیدید سر مش حسن و مش غلامحسین را چطور زیر آب کردند؟ مگر نمی دانید که بلوری ها همه جا هستند !



۵ نظر:

ناشناس گفت...

کیوان:
به قول بروبچه‌های اول انقلاب: انتقاد سازنده (!) دارم:
1- کاش پس از معلوم شدن نسبت مصاحبه شونده با کاراکتر معروف «گوهر مراد» مصاحبه را ادامه می‌دادی. بخصوص از او راجع به شخصیت واقعی و ادا اطوار مَش حَسَن (سه حسن معروف داریم: یکی همین، دیگری آنکه خطرناک بود و سومی /آشیخ حسن حقوقدان رهبر سرهنگان دو عالم) و صداقت یا ریاکاریشان در عشق/بهره‌کشی/خطر پذیری/دشمنی با بلوریها سئوال می‌کردی.
2- اگر به هر دلیلی اصرار داری مصاحبه را همانجا ختم کنی، کوتاهترش کن.

ناشناس گفت...

کیوان:
الو ...
یک ... دو ... سه...
آزمایش می‌کنم ..

ناشناس گفت...

کیوان:
ای بابا پس نظر اول من چی شد؟
آقا لطفا رسیدگی کنید.
نوشته بودم کاش ادامه می دادی. مخصوصا که گاو مش حسن می تونست راجع به انواع حسن توضیح بده:
1- مش حسن
2- خطرناکه حسن!
3- آشیخ حسن حقوق دان (رهبر سرهنگان جهان)
اگه مصری همینجا تمومش کنی یه کم کوتاهش کن.

بابک گفت...

ههههه من بلوری نمی دونم چیه یا کیه. با گاو ها نسبتی داره؟ :-)

آق میتی گفت...

:) بابک جان
فیلمنامه ی فیلم گاو بر اساس داستان "عزاداران بَیَل" توسط خود غلامحسین ساعدی نوشته شد. "بلوری ها " اهالی روستای بالادستی بودند که کارشان سرقت و شبروی بوده و اهالی ده همه اش از شدت ترس و توهم نسبت به آنها هر اتفای در ده را به آنها نسبت می دادند.