۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

بیگانه - برای نسرین



مرا از کدام روزن صدا کردی
که نمی یابمت
در این هزارتو.

کاش چشمی بود
می دید
از میان این همه دیوار.

کاش گوشی
که آوای تو اش
آشنا بود
نه
هوهوی باد.

مرا به چه نام خوانده ای
که نیست در یادم.

اینجا فقط
ترس ،
چون زمزمه ای،
پیچیده در دیوارهای
شهر،
می وزد آرام.

آنک منم
ترسان
از یاد رفته زخاطر امروز
از یاد برده نوید روشن فردا.

آهسته آهسته
نان را ترید میکنم
در پیاله ی اشک هایی
جا مانده از مسافر
دیروز.

هیچ نظری موجود نیست: