۱۳۹۱ آذر ۵, یکشنبه

سیاهه




سیاهه ای کردم
از زندگیم

و تو را خط به خط

قلم زدم .

در انتها چیزی نماند

جز مشتی

خط بریده و در هم

و آن نقاط سیاه بر سپید ،

که

منم .

ازهم گسیخته ،

بی معنی .

۲ نظر:

بابک گفت...

یاد خودم افتادم

ناشناس گفت...

سلام بربابک بزرگوار. می‌بینی چه شعرهای قشنگی داره؟
کیوان