دوباره سرت را آرام
بر شانه ام بگذار
از پسرک ابلهی که در ابرها گم شد
در پشت قطره اشکی لرزان ،
دری نیمه باز.
قصه بگو !
شانه ها نحیف
دستها لرزان
مرا بیاد خودم می آورد
این حرف ها امروز.
بر شانه ام بگذار
از پسرک ابلهی که در ابرها گم شد
در پشت قطره اشکی لرزان ،
دری نیمه باز.
قصه بگو !
شانه ها نحیف
دستها لرزان
مرا بیاد خودم می آورد
این حرف ها امروز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر