گویند مولانا چون
بر منبر خطابه رفت در نماز عید ، خربنده ای بیرون مزگت ،خر خود میراند. خر روی سوی
مزگت نهاد . خرچران بانگ زد: هوووووش ! آنسو چرا ؟!مگر قوم و خویشت دیده ای ؟! و
قدری خر به چوب، بنواخت . مولانا چون این بشنید فرمود: والسلام و علیکم و رحمت
الله و برکاته و از منبر بزیر آمد.
در مناقب مولانا
ابواسحاق پشم باف
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر